English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1005 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
denature U طبیعت یا ماهیت چیزی راعوض کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
anthroposophy U علم شناسایی طبیعت و ماهیت انسانی
nature [of things] U سرشت [ماهیت] [خوی] [ذات] [طبیعت]
objectify U خاصیت و ماهیت چیزی رامعین کردن
identify U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifying U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identified U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifies U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
to relieve guard U نگهبان راعوض کردن
qualities U ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
quality U ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
lusus natarae U بازی طبیعت خوش مزگی طبیعت
lusus naturae U بازی طبیعت خوشمزگی طبیعت
I'll eat my hat if I dont do it . U اگر اینکار رانکردم اسمم راعوض می کنم
transubstantiate U قلب ماهیت کردن
substantivize U دارای ماهیت کردن
transmuting U تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmutes U تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmuted U تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
transmute U تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
desert U [طراحی محوطه سازی در قرن هجدهم میلادی با نگاه کردن به طبیعت وحشی و دست نخورده]
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
nature U ماهیت
navigated U ماهیت
navigate U ماهیت
navigating U ماهیت
essence U ماهیت
quiddity U ماهیت
natures U ماهیت
navigates U ماهیت
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
mertis of the case U ماهیت دعوی
natures U ماهیت خوی
human nature U ماهیت آدم
transubstantiation U قلب ماهیت
matters U ماهیت جوهر
transmutation U قلب ماهیت
mattering U ماهیت جوهر
mattered U ماهیت جوهر
matter U ماهیت جوهر
essence U وجود ماهیت
nature U ماهیت خوی
denaturation U قلب ماهیت
nature of the operation U ماهیت عملیات
transshape U تغییر ماهیت دادن
substantiate U ماهیت جسمانی دادن به
substantiates U ماهیت جسمانی دادن به
coessentiality U هم جوهری وحدت ماهیت
transmutable U قلب ماهیت یافتنی
transmutative U قلب ماهیت یافتنی
substantiating U ماهیت جسمانی دادن به
substantiated U ماهیت جسمانی دادن به
transmutation U قلب ماهیت تکامل
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
substantive U دارای ماهیت واقعی حقیقی
ipso facto U بواسطه ماهیت خود فعل
inclination U طبیعت
quality U طبیعت
temperaments U طبیعت
consubstantial U هم طبیعت
temperament U طبیعت
qualities U طبیعت
nature U طبیعت
Mother Nature U طبیعت
physio U طبیعت
physios U طبیعت
natures U طبیعت
demurred U ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
His speech was in the nature of an apology. U ماهیت سخنرانی او [مرد] عذرخواهی بود.
demurring U ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demurs U ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
the nature of the case U ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
demur U ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
naturalist U طبیعت شناس
nature U طبیعت سرشت
tao U مسیر طبیعت
natural endowments U بخششهای طبیعت
lusus naturae U غرابت طبیعت
naturalists U طبیعت گرا
naturalists U طبیعت شناس
naturalist U طبیعت گرا
human nature U طبیعت انسان
naturalism U طبیعت گرایی
cycle of water U گردش اب در طبیعت
hyperphyscal U مافوق طبیعت
hyperphysical U فوق طبیعت
earthiness U طبیعت خاکی
against nature U مخالف طبیعت
hu man nature U طبیعت انسانی
Mother Nature U طبیعت مهربان
naturalism U طبیعت پردازی
hydraulic cycle U گردش اب در طبیعت
animality U طبیعت حیوانی
navigate U طبیعت ذات
navigates U طبیعت ذات
landscape architecture U معماری طبیعت
navigated U طبیعت ذات
natures U طبیعت سرشت
freaks of nature U غرائب طبیعت
second nature U طبیعت ثانوی
lusus natarae U غرابت طبیعت
navigating U طبیعت ذات
gift of nature U هدیه طبیعت
gift of nature U نعمت طبیعت
metaphsical U طبیعت حکمتی
still life U طبیعت بیجان
contrary to nature U بر خلاف طبیعت
metaphsics U دانش ماورای طبیعت
naturalistic U مبنی بر طبیعت بازی
unnatural U بر خلاف اصول طبیعت
unnaturally U بر خلاف اصول طبیعت
i a the beauties of nature U من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
natural selection U فلسفه انتخاب اصلح در طبیعت
fantasticality U طبیعت خیالی یاوسواسی بوالهوسی
four forces of nature U چهار نیروی بنیادی طبیعت
humanist U مطالعه کننده طبیعت یا امورانسانی
metaphisical U مربوط به علم ماوراء طبیعت
all nature looked green U طبیعت سراسر سبز بود
they are cured by nature U طبیعت انها را درمان میکند
natural phenomena U حوادث طبیعی تجلیات طبیعت
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
Pre-Raphaelite U مکتب بازنمایی طبیعت آنطور که هست
Pre-Raphaelites U مکتب بازنمایی طبیعت آنطور که هست
herbescent U اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه
anthropogenic U مربوط به برخورد وتماس بشر با طبیعت
it occurs in nature as a gas U در طبیعت بشکل گاز یافت میشود
naturalism U فلسفه یا مذهب طبیعی اصالت طبیعت
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
earthliness U دنیوی بودن مادیت طبیعت زمینی یاخاکی
metaphysically U از روی علم ماورای طبیعت بطور معنوی یا مبهم
natural philosopher U فیزیک خوان کسیکه که عقیده به اصالت طبیعت دارد
catastrophism U اعتقاد باینکه پوسته زمین دستخوش انقلابهای ناگهانی طبیعت شده
physiocrat U کسیکه معتقداست که زمین یگانه سرچشمه ثروت است وحکومت بایدتابع طبیعت باشد
His sculptures blend into nature as if they belonged there. U مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
physiocrats U اقتصاددانان فرانسوی قرن هیجده که معتقد بودند زمین و طبیعت یگانه منبع ثروت است
identification U حرف که بر کامپیوتر میزبان ارسال میشود تا ماهیت و محل کامپیوتر دور یا ترمینال مشخص شود
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
prejudging U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
referred U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
set loose <idiom> U رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
premeditate U قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
refer U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
fraise U نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
to pirate something U چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
to pull off something [contract, job etc.] U چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
to instigate something U چیزی را برانگیختن [اغوا کردن ] [وادار کردن ]
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to throw light upon U روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
valuate U ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
cession U صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
denounced U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
mind U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
beck U باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
briefest U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefer U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefed U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
to beg for a thing U چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
minds U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
reference U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
references U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
minding U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com